نویسندگی

ساخت وبلاگ
#دنیا_نوشتداشتم فکر می کردم اگه بیانیه ناسا مبنی بر وجود آب روی کره ماه،به این معنی باشه که نوادگان ما(اگه وجود داشته باشن!)می تونن سالها بعد روی ماه یا حتی مریخ قدم بزنن و اینکه آیا برای اون ها هم واژه"زمان"همون معنایی رو داره که الان برای ما داره؟!آیا نوادگانمون هم دور آتیش می شینن و شعر می خونن؟!آیا اون موقع چیزی از"ایران"باقی مونده یااینکه اساسا مفاهیم جغرافیایی اهمیت داره هنوز؟!بااین حال برای نوادگان خودم این آرزوها رو دارم:روی سطح ماه و دور آتیش وقتی مشغول نگاه کردن به کره زمین و صحبت درباره ما هان،همونطور که شعله ها داره رنگ می پاشه به صورتاشون بی مقدمه خیره بشن به چشمای هم و اونی که عاشق تره بگه:"تا من تو را بدیدم دیگر جهان ندیدم...گم شد جهان ز چشمم،تا در جهان نشستی!"امیدوارم بدون چیره شدن بر جاذبه و البته بدون لزوم پوشیدن لباس مخصوص،اونجا زندگی کنن تا هربار که کنار هم راه می رن موهاشون رو هوا باشه و هر لحظه دلشون خواست بتونن عطر موهای طرفُ نفس بکشن!آرزو می کنم یه چیزی شبیه برف باشه اونجا که به همین بهونه بتونن روزمرگی هاشونو دووم بیارن که غروبا با لذت روش دست تو دست راه برن یا با پیش کشیدن حرف سرما بتونن عمیقا بغل کنن همو! + نوشته شده در سه شنبه هشتم آذر ۱۴۰۱ ساعت 22:54 توسط Donya dolatkordestni  |  نویسندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت نویسندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donya7107 بازدید : 65 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 19:38

#دنیا_نوشتراستش رو بخواید دلم می خواد هرچی فحشه،بارِ مقطع زمانی زیستم کنم!چون با رفتن حاج قاسم و امثالشون که خوب می دونیم تعدادشون با ارفاق به انگشت های یه دست می رسه،تنها نمی شیم یعنی اصلا و ابدا تنها نمی شیم بلکه تحقیر می شیمصرفا به خاطر این که دیگه انگشتی باقی نمی مونه که اشاره کنه به زیست و حضورشون!!!پ ن۱:مغزم درد گرفته پدر،چرا اینجوری دلتنگم؟!دلتنگ خنده هات تو عکسا،دلتنگ نگاهات تو فیلما،دلتنگ حرفات تو مصاحبه ها..."کاش تو هنوزم بودی"ولی میدونی کجای این داستان درد داره؟!اونجایی که متاسفانه من حافظم خود به خودی قویه ولی یه سری چیزا هست که نه از یاد من میره نه هیچکس دیگه و این"معرفت"لعنتی منو همیشهِ خدا یاد تو میندازه...پ ن۲:همیشه وقتایی که فکرشم نمیکردم بهم یاداوری کردی که هستی،یادم اوردی که باید زنده بمونم،حتی با اینکه میگفتن:خودت"شهید شدی!" + نوشته شده در شنبه دهم دی ۱۴۰۱ ساعت 1:30 توسط Donya dolatkordestni  |  نویسندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت نویسندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donya7107 بازدید : 64 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 19:38

#دنیا_نوشتاز جمله ریاضیات دلنشین زندگیم عدد یکه!تولد ریشه هام که از قضا دوتاشون اول مهری اَن و تولد خواهرم،پاره تنم که اول بهمنه!یادم می آد بچه که بودیم،شبای تابستون به زور بیدار نگهت می داشتم تا واست کتاب قصه جدیدمُ بخونم،دو سالت بود و هیچی از کتاب به جز پاره کردنش نمی فهمیدی که برات با پونصد تومن پسندازم"بیلی بی حوصله"رو خریدم،بزرگتر که شدی وقتی کاردستیای مدرستُ درست می کردم یه‌جوری نگاهم می کردی که فکر می کردم دارم اتم می شکافم و عنصر کشف می کنم،حتی شبایی که تا خود صبح وراجی می کردم نمی گفتی:"برو بزار بخوابم"می گفتی:"حرف بزن تا خوابم ببره!"بعد من فکر می کردم خیلی جذبه دارم که اینو می گی،هر کاری می خواستم بکنم یه جوری رفتار می کردی که انگار اون کار فقط یونیک منه و خب من بخش بزرگی از اعتماد به نفسمُ مدیون تواَم،پایه مسخره بازیام بودی و هستی،مسافرتای نزدیک...بیرون رفتن...تجربه طعمای جدید و انجام یه سری کارا و شعرای"سهراب"فقط با تو حال می ده...برای بار هزارم دیدن"پنگوئن های آقای پاپرز"و محو افسونگری های واکین فونیکس شدن هم همینطور!به طرز اعجاب انگیزی در اوج فهم و شعور قرار داری و رفتارت به شدت جذابت کرده،دختر به شدت احساساتی خونه هستی و به شدت تر مراقب و خشن که این پارادوکس تو رو تبدیل کرده به یه دختر فوق العاده قوی و محکم درست همونجور که تو رویاهام‌ تصورت می کردم،درایت و قدرتت به بابا رفته و مهربونی و خانومیت به مامان و مهمتر از همه من خواهر بودنُ با تو یاد گرفتم!قطعا و بی تردید تو سهم عظیمی در آینده و خوشبختی من داری!خلاصه این که:قدح زندگیت پر مِی جانانم،تولدت هم مبارک برای ما و نور برای خودت نویسندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت نویسندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donya7107 بازدید : 112 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 19:38